به پهنای صورت اشک میریخت و با فریادی آمیخته با خشم، پدرش را به یاری طلب میکرد و مکرر میگفت:بابا همین الان بیا اینجا …
طوری با خشم و ملتمسانه پدر را فریاد میزد که برای دقایقی نگاه تمامی مسافران ایستاده روی پلههای برقی مترو به سوی وی چرخیده بود.
به خروجی ایستگاه که رسیدم با دیدن صاحب صدا که دختربچهای هشت نُه ساله به نظر می رسید، متعجب و کنجکاو طوری که مادرش از نگاهم دریابد به قصد کمک چند قدمی سمت دختر و مادر رفتم که دختر رو به مادر گفت:مامان من فقط بابام و میخوام با کسی حرف نزن!!
به احترامِ خواستهی دختر پا پس کشیده،راه کج کردم،قدم از قدم برنداشته بودم که نشستن برق آرامش بر چشمانی که بسان ابر بهار اشک میریخت، حکم دستوری داشت برای ایستادن و دنبال کردنِ رد نگاه.
رد نگاه به پدری می رسید که هراسان و مستاصل به سمت دخترش میدوید.
چشمان پدر پر بود از خشم و نگرانی، آتشفشانی از خشم که در هیبت پدری نگران سمت جگرگوشهاش میآمد.
پدر سر خم کرد تا گونههای بارانی دختر را ببوسد که دختر مجال نداد و دست بر گردن پدر در گوش وی نجوا کرد،آن سر مگویی که مادر را از واگو کردنش منع کرده بود.
پدر سر راست نکرد،کمرش خم شد و زانو زد با چشمانی دریده،فریادی کشید از اعماق همان آتشفشانی که صورتش را به سرخی و حرارت گلولهای آتشین کشانده بود.
ضربان قلب پدر آنچنان بود که میشد از فاصلهی چند متری باز و بسته شدن دریچه میترال را دید،طوری که انگار خارج از سینه میتپد.
رو به همسر گفت: چرا همون موقع زنگ نزدی،چرا آمدید بیرون،بیاید بریم داخل ببینم کدوم…..
که زن با دست جلوی دهان مرد را گرفت و گفت:بس کن ،دلم نمیخواست بیشتر از این دخترم انگشت نما بشه، الانم به اصرار خودش گفتم بهت زنگ بزنه،اصلا فکر کن آمده بودی مگر اینها زبون آدم سرشون میشه، مگر حرف حالیاشون میشه هرچه بهش میگم دخترم هشت نه سال بیشتر نداره….
که دختر با همان هق هقِ گریه با فریاد رو به مادر گفت:بس کن مامان نمیخوام یادم بیاد آن خانم چه کار کرد!!
زن و شوهر طوری به همریخته، درگیر مشاجره و بگو مگو شده بودند که فریاد دختر شنیده نمیشد.
دختر خسته از مشاجرهی والدینش جیغی کشید و نقش بر زمین شد،مادر و پدر دستپاچه به سر و صورت خودشان میزدند.
ایستادن جایز نبود،از یخچال کافیشاپ جلوی مترو بطری آب برداشتم و تحویل پدر دادم…از کافی شاپ سه لیوان آبقند گرفتم تا هم حال و احوال آن خانواده ی سه نفره بهتر شود هم فضا برای گفتگو آماده .
و اما نقل ماوقع…
قابل توجه مسئول یا مسئولینی که حجاببانان را گردن نمیگیرند!
دختر بچه قصد ورود به مترو داشته که حجاببان به بهانهی نداشتن روسری و شال مانع میشود!مادر میگوید هنوز بچه است و به سن حجاب و تکلیف نرسیده که حجاببان با رفتاری زننده اندام دختربچه را لمس کرده ،میگوید وقتی اینجا برجستگی هست یعنی دخترت بالغ شده!!
با توجه به کبود شدن سینه ی دختربچه،پس از یادآوری قوانین حاکم بر رفتار حجاب بان و امکان طرح شکایت علیه وی بابت ایراد ضربه به سینه ی دختر و سایر تخلفاتی که مرتکب شده*،شماره ی تماسم را به پدر دختر دادم تا چنانچه تمایل به شکایت داشت،تماس بگیرد،زمان خداحافظی قول دادم تا روایت آنچه بر جگرگوشه ی وی و سایر دختران عزیز سرزمینمان می گذرد را منتشر کنم بلکه از این طریق دادستان و سایر مقامات قضایی-نظارتی-انتظامی شهر و استان مطلع شوند که برخی ها به بهانه ی حجاب و در مقام حجاب بان( که گویی هیچ مقام و مسئولی ایشان را گردن نمی گیرد )مرتکب چه رفتارهای زننده و بعضا مجرمانه ای می شوند.
وکیل دادگستری-شیراز
*ایراد ضرب که منجر به کبودی شود به استناد ماده۷۰۹و۷۱۰و۷۱۴ قانون مجازات موجب محکومیت ضارب به پرداخت دیه می شود.
به استناد قانون حمایت از اطفال و نوجوانان مصوب ۲۳/۲/۹۹ اعمال برخی رفتارها یا استعمال برخی الفاظ علیه اطفال و کودکان مشمول عنوان مجرمانه و مستحق کیفر است.در بند ت ماده یک این قانون عبارت سوء رفتار به معنای هر گونه فعل یا ترک فعل عمدی که سلامت جسمی،روانی ،اخلاقی یا اجتماعی طفل و نوجوان را در معرض خطر و آسیب قرار دهد از قبیل ضرب و جرح،محبوس کردن،تهدید ،توهین و… را در قالب رفتار مجرمانه تعریف و لذا مستحق کیفر شناخته شده است.
علاوه بر مقررات فوق الذکر،برخی رفتارهای چنین اشخاصی ذیل عناوین مجرمانه ی متنوعی قابل تعقیب است.
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "تعرض حجاببان به دختر بچهی هشت نه ساله بابت حجاب و کبود شدن…" هستید؟ با کلیک بر روی عمومی، به دنبال مطالب مرتبط با این موضوع هستید؟ با کلیک بر روی دسته بندی های مرتبط، محتواهای دیگری را کشف کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "تعرض حجاببان به دختر بچهی هشت نه ساله بابت حجاب و کبود شدن…"، کلیک کنید.